عاشقانه بنگر نشانه هایش را ... بانگ بردار! صدایت را می شنود می داند تو را می خواند تو را نگاه کن، عاشقانه بنگر! او را خواهی یافت که چگونه تو را، مرا ما را به سوی خود، به سوی زیبایی های طربناک هستی به سوی نور و روشنایی به سوی بالندگی و شکوفایی و آزادگی به سوی بهشت برین فرا می خواند او را ببین در نشان هایش تصادف نه، شانس نه، بداقبالی نه همگی ندای آهنگین اویند؛ جملگی، ما را به سوی او، به سوی خود فرا می خوانند. اگر رنجور و بیمار شدی، اگر در بستر بیماری نشستی، اگر به ثروتی دست یافتی، اگر گرفتا رفقری شدی، اگر ندای طلبی شنیدی و دست نیاز به سویت دیدی، اگر گرفتار هر رنج و مصیبتی شدی، اگر در آغوش سرور و شادکامی جای گرفتی، اگر حتی رهگذری غریب صدایت کرد، سخنی گفت، اگر نوشته ای می خوانی، جملگی، نشانه هایی از اویند تا ببرند تو را به سوی او به سوی خود، به سوی آگاهی و روشنایی و رها شدن از غفلت و روزمرّگی. « کارون مطلّبی »
خط خطــی شده در جمعه 89/11/29ساعت
2:28 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |